به چه چیزی سازی ، به چه چیزی سوزم
به چه می اندیشی ، به چه می اندیشم
به سرابی شیرین ، یا به وهم و به خیال
دلم از کف رفته ، بنگر افتاده زمین
زیر پایم اینجا ، و به آن می نگرم
تا به اوج دنیا ، خسته ام از دنیا
من به راهی محتاج
دورتر از دنیا
دورتر از شبها
دورتر از یلدا
من به رفتن مثل باد
من به دوری از یاد
من به آن محتاجم
که نباشم در یاد
ژاله
|